بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

روح فاحشه ام

من روح فاحشه ای دارم

روحی که هر دمی را با کسی گذرانده است

روحی که پاره پاره شده

من روح یک فاحشه را دارم

هر کسی تکه ای برداشته از من

حالا همه چیز را به حراج گذاشته ام

مگر تو مشتریم باشی

فاحشه ای که در یکی از شبهایش گیر کرده و دارد دست و پا می زند

در شب تو

شبت تمام نمی شود، بیا 

بیا مرا ببر به جایی که کسی دستش به روح من نرسد

به جایی که دیگر کسی به روحم...

می پرسی چه اهمیتی دارد وقتی روحم ازین سیاه تر نمی شود؟ وقتی من یک فاحشه ام!

می پرسی؟

بیا

بیا


نظرات 6 + ارسال نظر
خاک بازی چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ب.ظ

دیگر دوشیزه ای نمانده که شوالیه ای بماند ..
از کدام آغوش می خواهی جدایش کنی؟
بگذار بگذرد!
..

فوش پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:44 ب.ظ

خودم انقدر فکر کردم که فهمیدم! خواستی ذهنم باز شه جواب ندادی می دونم

نویسنده شو

فوش پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ب.ظ

انقدر راجع به آدرس حرف نزن!تایید می کنم نظرتو معروف شی ها!!!
یک توضیحی به ما می دی که چرا نباید کسی بدونه؟
جدا مغزم به این یکی قد نمی ده!

حامد جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ب.ظ http://gohism.blogsky.com

کیست که روحش فاحشه نباشد !


---


خدا را شکر که دوباره بدون تعجب گفتی برای یک لحظه خورشید

فوش دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 ب.ظ

من این یادداشتو خیلی دوس دارم

ابر پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ

فاحشه ای که در یکی از شبهایش گیر کرده و دارد دست و پا می زند
اوووف-!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد