-
اتاق تاریک
پنجشنبه 29 شهریورماه سال 1403 05:24
نمیدونم یهو چی شد امروز که یاد بمب افتادم. بازش کردم و تک تک یادداشتهاش رو خوندم هر صفحه که برگشتم عقب منتظر بودم که خندهام بگیره. منتظر «ببین عجب احمقی بودم» و «ببین چه پستهای مسخرهای!» بودم. اما هیچ کدوم اینا نبود! بهش حسادت کردم. به بمبی که مینوشت. میتونست بنویسه و دکمه انتشار رو بزنه. به بمبی که نوشتههاش رو سر...
-
نسبیت زمان تخمی
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1399 10:19
میدونستی یک روز میتونه انداره چند سال کش بیاد؟ امروز پیر شدم
-
باد ما را با خود برد
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1398 14:03
وقتی میگی «من خودم از اوناییهستم که سعی میکنم سخت ترش نکنم. ولی گویا باید ابرازش کرد. برای دو طرف نقش سوگواری داره» من ناراحت میشم ازینکه خب این «سخت تر نکردنش» به قول شما، خودش عین سختیه برای منی که دارم پاره میشم اما فکر میکنم این فقط خودمم که این حس رو دارم. سخته خیلی سخته. یک سختی که به هیچ کس نمیتونم بگمش....
-
بلوار شاش
جمعه 23 آذرماه سال 1397 20:26
اینجا نشستم و خودم رو میبینم یکشنبه ۱۷ دی.. آزمون تعیین سطح برزآبادی دادم. بلوار شاش لب جدول نشستیم. داریم سر نمرم شرط میبیندیم. خودم رو میبینم که ۹۴ شدم و تو شرط رو بردی. خودم رو میبینم که رفتیم بارولا. خودم رو میبینم که بعد بارولا رفتیم سیگار بخریم داری از من نظر میپرسی. حالا راستی راستی تافل دادم. کاش بودی بهت...
-
ناشادی
دوشنبه 22 آبانماه سال 1396 01:10
دارم فکر میکنم یعنی هیچ وقت انقدر غمگین بودم توی زندگیم؟ هیچ وقت انقدر دلم میخواسته که فردا نشه دیگه.. هیچ وقت انقدر دلم میخواسته که نباشم؟ دارم فک میکنم که نه. هیچ وقت انقدر نه..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1396 19:43
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
-
سام دیز آی جاست هیت اوری وان
سهشنبه 3 مردادماه سال 1396 23:17
حقیقت اینه که هیشکی هیچی به هیچجاش نیست کاش میشد راحت بگم «اینکلودینگ می» سام دیز آی جاست هیت اوری وان اینکلودینگ می، اسپشلی می ..
-
[قماربازی با امید] یا [آن سیزده نحس خردادی]
دوشنبه 5 تیرماه سال 1396 01:07
یک شنبهی سیاهی بود. "ترسم که اشک .." زدم بیرون. رسوندم خودمو به نزدیکترین پارک.. ینی درستترش اینه که نفهمیدم چطوری رسیدم به نزدیکترین پارک. من بودم و هدفونم و ... اومد کنارم نشست. گفت گریه هیچ کمکی نمیکنه. من خودم الان این نیمکت بغلی داشتم گریه میکردم. اگه دوست داری برای من تعریف کن. من رو که دیگه...
-
ریدم
جمعه 2 تیرماه سال 1396 01:27
سیریسلی... کاش میشد برگردم از صبح .. امروز رو از نو بازی کنم :| وای.. چرا نمیفهمی آدمها کارت رو همونجوری که انجامش میدی فهم نمیکنن؟ چرا؟ الان برمیگردم از صبح رو مرور میکنم میبینم که ریدی! لطفا همینجا تموم بشه تبدیل به کابوس مسخره به خاطر بیعقلیت نشه. خب؟ قلبم داره میاد توی دهنم، انگشتام یخ کرده، آب دهنم خشک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 خردادماه سال 1396 23:41
یکی با گاز اشکآور سیگاری شد یکی با اشک
-
مای اینولید سدنس
شنبه 13 خردادماه سال 1396 21:44
باشه این یک جور بیماری روانیه...
-
خالی
سهشنبه 2 خردادماه سال 1396 19:58
حالم بده.. دلم میخواد توی یک شهر خالی زندگی کنم. صبح به صبح از تو خیابونای خالی قدم زنون برم سر کارم.. توی یک شرکت خالی.. تا عصری کار کنم.. هر وقت دلم خواست داد بکشم. هر وقت دلم خواست های های گریه کنم.. شبها بیام توی خونهی خالیم سیگار بکشم و باز گریه کنم. انقدر گریه کنم که خوابم ببره تا صبح پاشم دوباره برم سر کار...
-
کیم جونگ ایل در خانه ما
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1396 20:54
میدونی حقیقت اینه که حرف زدن با تو از حرف زدن با رهبر کره شمالی هم سختتره به نظرم. حتی اگر بعد کلی «رب اشرح لی صدری..» و سلام صلوات باشه.. بیشتر از هر لحظهای احساس میکنم که پدر ندارم. کیم جونگ ایل روزت مبارک
-
گربه سیاه
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1396 23:53
+ To see a black cat in your dream indicates that you are experiencing some fear in using your psychic abilities and believing in your intuition [...] In particular, if the black cat is biting, clawing or attacking you, then the dream means that you must acknowledge what your intuition is trying to tell you. You can...
-
خروج از چرکنویس
شنبه 12 فروردینماه سال 1396 01:29
میرفتم پایین گفتم یادت باشه از پله میای بالا باید بپیچی سمت چپ.. مثل همیشه دوباره موقع برگشتن گیج نزنی که سایهاش رو ببینی که داره دستت میندازه.. گیج نزن بهش بگو ببین دیدی من اینجا رو بالاخره یاد گرفتم، یاد گرفتم ولی نیستی ببینی که یاد گرفتم. رفتم پایین، آب گرم بودش دست و دلم نمیرفتم بپیچونم سمت سرد.. آخه میدونی طرف...
-
[ ]
شنبه 12 فروردینماه سال 1396 01:23
یعنی «میخونم امروز خوبم چون میخوام که خوب باشم» عقم میگیره. حالا مهم نیست که داشتم مینوشتم حالا مهم نیست که عق رو چطوری مینویسن چون به هر حال فرقی توی حس من ایجاد نمیکنه و حتی حس من دقیقا این عقی که نوشتم نیست.. اصولا کلمههای خاک بر سر هیچ وقت واقعا چیزی نیستن که میخوای.. یعنی اون خاک بر سریه کلمهها رو هم ما بهشون...
-
لاست
جمعه 11 فروردینماه سال 1396 14:09
- دوستتون خوبن؟ + ها؟ - میگم حال دوستتون خوبه؟ چند وقته ندیدیمشون + منم ندیدمش خوشحالی و لحظههای خوب رو میشه تنهایی هم ساختش اما لحظهی خوشی که قبلا داشتی هیچ وقت نمیشه تکرارش کرد.. اصولا هیچ لحظهای رو نمیشه تکرار کرد، چه تنها چه غیر تنها بهتره اصلا سعی نکنی تکرار کنی چیزی رو و بری دنبال ساختن لحظههای جدید، چه تنها...
-
آکوارد مومنت
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1396 23:13
+ این چیه؟ - جاسیگاری ماشینه درش اوردم.. + واسه چی؟ - واسه تو. گفتم موهات رو اینجوری زدی شاید بخوای سیگارم بکشی.. خخخ
-
موتورسواری دُلا دُلا
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1395 21:55
+ مسافر میزنید آقا؟ -کجا میری؟ +سر عباسآباد -نه مسیرم نمیخوره . . -سوار شو.. از همون ور میرم . -من با موتور مسافر نمیزنم معمولا.. میترسم یک وقت یک چیزی بشه. مسئولیت داره برای آدم +منم دفعه اولمه موتور سوار میشم مسافر -جدی میگی؟ موتور سوار نشدی قبلا؟ +چرا .. چرا. سوار شدم مثلا با برادرم. اینطوری مسافر دفعه اوله...
-
کلیدِ خواستن
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1395 00:11
یکی از این روزها کلیدم گم شد ... جاهای دور سراغش رو گرفتم، اما نبودش تلاشهای مذبوحانهای کردم که کلید جدید بسازم، اما نشدش امروز در کمال ناباوری همین نزدیکی کلیدم رو پیدا کردم.. امروز خوبم چون میخوام که خوب باشم
-
ناهمزمانیهای مویرگی
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1395 22:50
Well I stepped into an avalanche, It covered up my soul [...] You say you've gone away from me, but I can feel you when you breathe.
-
ایکس
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1395 20:36
گفتی بعد از سه روز، تمامِ نیکوتین از خون خارج میشود، تمامِ «تو» چی؟
-
خواب دیدم دندانهام ریخت
شنبه 30 بهمنماه سال 1395 22:14
+ Dream interpretation studies show that dreams about losing teeth commonly occur during times of transition where the dreamer experiences a higher level of anxiety than usual. The loss of a tooth or teeth in your dream could be a way to bring symbolically bring to your awareness something you are giving up or feel...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 بهمنماه سال 1395 22:45
از رویا برخاستن و در کابوس بیدار شدن
-
یک همچین حسی
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1395 02:16
یک حس خجالت و بیاعتماد به نفسی و ندامت از خروجی بد و شرمندگی خیلی زیاد توام با یک ته شادیِ رهایی.. - تهش تمام تودوها کامنت شدن فقط، وای
-
مو
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1395 14:56
غصههای آدم توی موهاش جمع میشه.. بعد میره موهاشو از ته میزنه
-
دیشب
سهشنبه 12 آبانماه سال 1394 13:41
صحنه اول- لوکیشن خونه ی قدیمی و کلنگی و بزرگ، با نقشه ی پیچیده و تو در تو زیاد تکرار میشه توی خوابهام. داشتیم وسایل رو جا به جا میکردیم، من دیدم که دیوار پشت مبل کلا رنگش پوسیده و دیوار مرطوبه، یک وضعیت چندش آوری. شوکه شدم. قبلش به نظرم اصلا مشکلات خونه رو نمی دیدیم. گفتم "وااای اینجا رو". خیلی عادی...
-
انبه
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1394 15:10
انبه، شیر انبه، آب انبه و رانی انبه هر کدوم من رو یاد یک آدم مختلف میندازه. چقدر یک میوه میتونه خاطره انگیز باشه؟
-
من زنده ام
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1394 11:07
وقتی یکی بد راه میره یا بیخودی برام بوق میزنه، خیلی بی فکر شروع به گاز دادن می کنم که طرف از دیدرسم خارج بشه زود. یک بار که همینطوری داشتم سعی میکردم یکی رو توی آینه تبدیل به نقطه کنم، به خودم اومدم دیدم پلیس کنار اتوبان داره بال بال میزنه که "ایست" (البته من نایستادم!) دیشب طرف اعصابم و خرد کرد، منم بی حساب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1394 11:38
خانمها کسی بدون شرت خونه نره.