وقتی یکی بد راه میره یا بیخودی برام بوق میزنه، خیلی بی فکر شروع به گاز دادن می کنم که طرف از دیدرسم خارج بشه زود. یک بار که همینطوری داشتم سعی میکردم یکی رو توی آینه تبدیل به نقطه کنم، به خودم اومدم دیدم پلیس کنار اتوبان داره بال بال میزنه که "ایست" (البته من نایستادم!)
دیشب طرف اعصابم و خرد کرد، منم بی حساب اینکه بارون شدیدی میاد و پیچ تندی هست گاز می دادم. به خودم اومدم دیدم ماشین داره سر میخوره و به سمت راست به طرف گاردریل منحرف شده و از کنترلم خارجه. محکم ترمز کردم، ماشین 180 درجه چرخید و ایستاد. فلاشر زدم، لرزیدم، ماشینها از رو به رو بهت زده از کنار من که خلاف جهت وسط لوپ حقانی به مدرس شمال وایساده بودم، رد می شدن. یکم اومدم کنارتر.. یک لحظه مکث کردم. من بعد پیچ خلاف جهت ایستاده بودم و ماشینها یکهو با من مواجه میشدن و زودتر دیدی نداشتن که یک مانع سر راهه.. اما من اون وسط دور دوفرمون زدم و به راهم و به لرزیدنم ادامه دادم.
حالا حس آدمهایی رو دارم که یکبار تا توی سردخونه -حالا سردخونه نه تا کما- رفتن و برگشتن. حالا حس میکنم باید خیلی آدم بهتری باشم. حالا من آدمی هستم که خدا معجزش رو به من نشون داده. خدایا شکرت
محیا..
آب.. )
خدا رحم کرد، از دست اونا عصبانی میشی چرا خودتو میخوای به کشتن بدی دختر؟
همینو بگو..