بچه مچه بودم. شاید راهنمایی، یکی از بچه ها خیلی شنگول اومد طرفم و پرسید
-اگه یه تیکه ابر تو اتاقت داشتی چیکارش میکردی؟
یه کم فک کردم . گفتم: روش میخوابیدم.
خنده ی مستانه ای سر داد و گف : این ابر همون شوهرته!
حالا دراز کشیده بودیم و ابرارو نگا میکردیم یاد اون سوال افتادم! گفتم ببینم تو چی میگی
ازت پرسیدم:
-اگه یه ابر داشتی چیکار میکردی؟
-یعنی چی؟ سوالتو نمی فهمم
-فک کن یه تیکه ابر تو اتاقت داشتی. باهاش چیکار میکردی؟
-از اتاقم مینداختمش بیرون
بازی رو آن-اینستال کردم
بقیه رو چی کار کنم؟
همه ی
عادت ها
ساعت ها
و آدم هایی
که میخوام آن اینستال بشن
رفتیم دوتایی با هم وسط چمنای پارک ملت دراز کشیدیم و ابر بازی کردیم
هی من می گفتم توی ابرا چی می بینم ، هی تو می گفتی
"یه بچه دایناسور که به ابرا تکیه داده... اوناهاش... دیدی؟ نوبته توئه"
...
می شد برای چن ساعت همه جیز رو از یاد برد
ادامه مطلب ...