هی رفرشت می کنم نیستی
هی رفرشم می کنی نیستم
-انگار یهو افتادی
-من از اول افتاده بودم
"من که چون فرو می افتادم به آسمان نزدیک تر بودم تا به زمین.
و در آن دم نا باور- میان زمین و آسمان-
بر هوایی که زیر تنم خالی میشد
و جهانی که زیر پایم دهان می گشود-
آری میان دو جهان، من خشتهایی را میشمردم
که با دست خود بر هم نهاده بودم؛
و هر یکی صد بار با وحشت
دهان گشوده می پرسیدند - چــــرا، چــــرا،چـــــرا؟
و پاسخ من تنها صدای خرد شدن استخوانهایم بود در گوشم!"
رفته ای در ژانر وحشت رفیق؟
آدمک ها پاسخ گو نیست
والله پاسخ گو نیست
و من ساختم آنچه مرا ویران کرد........
کاش خورنق چنین بلند نبود
کاش آنرا به بلندی غرور من نساخاته بود
کاش پست بود خورنق به پستی خاک
....
آه ...........
چه دیر می گفت سنمار....
ای کاش میشد یک بار دیگه بازی کرد
ای کاش میشد یه بار دیگه زندگیش کرد
ای کاش...
پس کلی آشنا در اووومدیییم....
بزار اون شریعتی رو.............