بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

پارک ملت و همیشه یکی هست که تر بزنه

رفتیم دوتایی با هم وسط چمنای پارک ملت دراز کشیدیم و ابر بازی کردیم

هی من می گفتم توی ابرا چی می بینم ، هی تو می گفتی

"یه بچه دایناسور که به ابرا تکیه داده... اوناهاش... دیدی؟ نوبته توئه"

...

می شد برای چن ساعت همه جیز رو از یاد برد

- این یارو بد به ما نگا کرد از کنارمون رد شد. حالام اونجا رو نیمکته نشسته. بریم یه چا دیگه؟

-ولش کن بابا! بیخیال

-خب نوبت تو بود بگو

-نگا! اصن پا شد رف خودش

...

-ببین دوباره اوناهاش. اونوره. پاشیم بریم؟

...

ماکه پاشدیم رفتیم

ولی هزار بار تصور می کنم که یه لگد زدم به اونجات از دزد به خودت پیچیدی،عین تو فیلما. 

به هیچ جاتم نبود که تر زدی تو ابر بازیه ما...

نظرات 2 + ارسال نظر
ابر چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:44 ب.ظ

این که دو تایی با [ -] حرف زدند پرفکت بود

حامد جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ http://gohism.blogsky.com

اول ابر به نکته خوفی اشاره کرد
دوم همیشه باید یکی یه جای باشه که گند بزنه به همه چیز و از یاد بردن آدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد