یعنی «میخونم امروز خوبم چون میخوام که خوب باشم» عقم میگیره. حالا مهم نیست که
داشتم مینوشتم حالا مهم نیست که عق رو چطوری مینویسن چون به هر حال فرقی توی حس من ایجاد نمیکنه و حتی حس من دقیقا این عقی که نوشتم نیست.. اصولا کلمههای خاک بر سر هیچ وقت واقعا چیزی نیستن که میخوای.. یعنی اون خاک بر سریه کلمهها رو هم ما بهشون دادیما.. ما ساختیمشون و یک سری معنا هم سوارشون کردیم.. هرکی معناهای خودش رو سوارشون کرده و بعد یک جاهایی کم میارن دیگه.. میگفتم، داشتم «این مهم نیست که» رو مینوشتم بعد به طور خودمتناقضی یک تب جدید باز کردم سرچ کردم «عقم میگیره» لینک اول اومده «من از بوسهی عمیق حالم بد میشه و عقم میگیره اما به خاطر همسرم تحمل میکنم..» تحمل کن و ازین تحمل کردنت بمیر. خب؟
خاک بر سری کلمهها رو گفتم یاد اولین دفعهای که دیدمت افتادم.. گفتهبودم «همیشه به این فکر میکنم کاش آدمها به جز حرف زدن یک کانال دیگهای داشتن حسها و فکراشون رو منتقل میکردند، سخته فقط با کلمه..» یک همچین چیزی گفته بودم و یک چیز تخیلی متافیزیکی فانتزی تلهپاتیطوری توی ذهنم بودش وقتی این رو گفته بودم. بعد تو گفتی «آره. ولی فعلا همین ابزار رو ما داریم فقط» یا یک همچین چیزی! به نظر یک طور معذبی هم گفتیش. همون لحظه حس کردم که منظورت از ابزارهای آلترناتیو یک چیز «تخیلی متافیزیکی فانتزی تلهپاتیطور» نیستش و توی دلم سرخ شدم حتی. کلمههای خاک برسریشون رو چه سریع توی چشمم کردن، چه تو منظورم رو نفهمیده بودی، چه من نفهمیده بودم که منظورم رو فهمیدی ... بعدا برای فلانی هم که تعریف کردم خندیدیم گفتیم یک موقعی که صمیمیتر شدم و میشد میپرسم ازت که بفهمم همونی که من گفته بودم رو فهمیده بودی یا نه؟ بعد دیگه هیچ وقت نشدش که بپرسم دیگه.
منم همین طور،عقم میگیره از اینا که الکی میگن وای چقد همه چی خوبه و چقد ما خوشبختیم و اگه مثبت فک کنی همه اتفاقای خوب دنیا برات میفته و.... از این خزعبلات خلاصه
البته نظر تخصصی من اینه که اینجور افراد بعد از اینکه با لیوان چای و کتاب و ناخنای لاک قرمز زدشون عکس گرفتن گذاشتن اینستا میرن تو اتاقشون درو میبندن های های گریه میکنن....والااااا
در مورد اون ابزار تخیلی متافیزیکی ام موافقم.کاش داشتیم واقعا همچین چیزی.