فکر کن که فلج باشی و روی زمین نشسته باشی
گروه بدرقه مهمانی همه بالای سرت ایستاده باشند
تماشا کنند
و سکوت سنگین باشد
همه ایستاده اند نگاه می کنند که چه طور همسر و پسرت تو را بلند می کنند و روی ویلچر می گذارند
فکر کن که به اندازه ی تمام خنده های آن شب یلدا دلم بگیرد از آن صحنه و یک قدم عقب بروم
باجناق اصفهانیت هم که جزو گروه بدرقه جلویت وایساده!
تا بلندت می کنند ، دست و پا بزنی بگی: "ولم کنید، ولم کنید بذارید حساب این اصفهانی ها رو برسم"
و به اندازه خوشی تمام یلداهای زندگیم بخندانیم.
ابعاد روحت طول شب یلدا در شب یلدا در شب یلداهاست ...
فکر کن حنجره ات را هم سالم نگذاشته اند...
فکر کن از آن ور مهمانی با یک نفر این ور صحبت کنی، و اینوری سرش را تکان بدهد، آنجاهایی که نمی شنود شاید بیشتر که خودش را تسکین بدهد
و فکر کن کسی نمی شنود صدایت را، می آیند مخاطب تو را مخاطب قرار می دهند و با صدای خود که در برابر صدای تو فریادیست با او صحبت می کنند
میایم اعتراض کنم می بینم که چه آرام نشسته ای ، حرفش که تمام می شود صحبتت را پی می گیری...
ابعاد روحت طول شب یلدا در شب یلدا در شب یلداهاست ...
کنار من داشتی نماز می خواندی! سجده که رفتی کلاه کاپشنت سرت رفت و بعد از دومین سجده رکعت کلاه کاپشنت را برداشتی...
و برای هشت رکعت کلاه کاپشنت سرت رفت و کلاه کاپشنت را برداشتی.
یک جور متعجبی که به نظر نرسد و بی تفاوتی که به نظر برسد کله ام را تکان دادم که بذار
-این سیب زمینی ها واسه اینکه با حجابی
نه ازونها که نوید می دهد آمپول در راه است!
-شل کن...شل کن... وایسا. وایسا
...
-ا!! چرا وایسادی؟ من نمی فهمم!! چی فکر می کنی که وسط اتوبان وایمیستی!!!
-خب خودت گفتی وایسا
-من می گم وایسا نه اینکه وایسا! یعنی فاصله مناسب را با ماشین جلوی حفظ کن ، سرعت مناسب با ترافیک....
-کل قرآن تو بسم ا... خلاصه میشه ، کل قوانین رانندگی تو وایسا!
-باریکلا! تازه داری را میفتی
کنارم که میشینی و من رانندگی می کنم می بینم که پیر می شوی
میبینم که با پلکهای گشوده از هم چشمانت را بسته ای و تمام عضلاتت را منقبض کرده ای و پایت را به کف ماشین فشار می دهی...