بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

دیشب

صحنه اول-

لوکیشن خونه ی قدیمی و کلنگی و بزرگ، با نقشه ی پیچیده و تو در تو زیاد تکرار میشه توی خوابهام. داشتیم وسایل رو جا به جا میکردیم، من دیدم که دیوار پشت مبل کلا رنگش پوسیده و دیوار مرطوبه، یک وضعیت چندش آوری. شوکه شدم. قبلش به نظرم اصلا مشکلات خونه رو نمی دیدیم. گفتم "وااای اینجا رو". خیلی عادی گفتی"اینجا همیشه همیطوری بود."

همون موقع رفتم به سمت یک راهرویی، یک دری رو باز کردم، "من اصلا یادم نبود که این اتاقم داریم توی خونه" یک اتاق کوچیک و خالی از وسیله، فقط یک فرش قدیمی و گمونم یک پشتی داشت. فکر کردم چه اتاق دنج و خلوتی، چرا تا حالا ازش استفاده نمیکردم.

( این تیکه ی خواب دیگه جریانش توی ذهنم قطع شده. یادم نمیاد چی شد)


صحنه دوم-

رفتم توی دستشویی (...)، ظاهرا یک دستشویی بود که خودمون ازش استفاده نمیکردیم توی خونه. از دیدن وضعیت به شدت نا بسامان اونجا وحشت کردم. در حد توالت بین راهی یک جاده شلوغ کثیف بود. درین حد که توی کاسه توالت مدفوع خشک شده مونده بود! میخواستم اونجا رو تمیز کنم، سیفون رو کشیدم. آب درست پایین نمیرفت، و شروع کرد آب و کثافات از چاه روشویی و یک دستشویی دیگه ای که اونجا بود بیرون زدن. دوباره سیفون رو کشیدم، دیگه اینبار از در و دیوار پوسیده هم آب کثیف بیرون میزد. همین حین بین کثافات توی چاه توالت یک جنین نه چندان کوچیک مرده رو تشخیص دادم. اولش فکر کردم که اشتباه می بینیم. اما بعد بالاخره آب و .. از چاه پایین رفتش و فقط جنینه سر چاه توالت گیر کرده بود.


 

ادامه مطلب ...