بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

قضیه دیورژانس

خودت رو خط زدی

آدمهایی هستند که خطشان می زنم

،آدمهایی که کاری می کنم که خودشان را خط بزنند

وآدمهایی که کاری نمی کنم که خودشان را خط نزنند

دسته آخری شاید

بعد من آخم گرفت که کتاب پیش من امانت داشتی 

و بعد آهم گرفت که کتاب پیش تو امانت داشتم

کتابهایم را خیلی دوست داشتم  و تو را

کتابهایم را خیلی دوست دارم نه تو را


من کتابامو میخوااام

پ.ن: به تقلید ار وبلاگهای خفن عنوان غیر قابل درکی برگزیدیم 

+یک موضوع ناراخت کننده بگم

-بگو

+واقعا غم انگیزه که دیگه توانایی درک همدیگرو نداریم

+ می تونم بگم متاسفم

-چرا غم انگیز. شاید هیجان انگیز. این بیشتر شبیه چالش تا مصیبت. نمی دونم

+تعلق خاطر احساسی بود که تو راحت از دستش دادی

+یادته چه قراری گذاشته بودیم؟ قرار شد اگر یه روز یکیمون از اون یکی خسته شد بگه... من تا همین چند ماهه پیش به اندازه روزهای اول دوست داشتم...

+اما تو در نهایت نامردی به من نگفته بودی... حتی گذاشتی اون همه برات بنویسم

+دلم نمیومد اینارو بگم

-احتمالا منم دلم نمیومد بگم. حالا فکر نمیکنم رفتارم اشتبا بوده فک میکنم قرارم اشتبا بوده و احتمالا بازم تو این شرایط همین کارو می کردم

-این خسته شدن نیس. شاید از دست دادن تعلق خاطر توضیح بهتری باشه. تو یک دوست عزیزی ناراحت نیستم که تینارو گفتی. شاید باید زودتر میگفتی. متاسفم

+از من گذشت ولی دیگه ترسو نباش ... پای حرفات بمون

-من فکر میکنم شاید از اول هم درست درکت نمیکردم وگرنه اینقدر اذیتت نمیکردم

+بهت اجازه نمیدم دوست دوران گذشته من ازم بگیری

+تو فقط یه آدم بیرحمی

-کاش اینارو حضوری میگفتی. کاش میشد حرف بزنیم. من ار تاثیر گذاری نوشته ها میترسم. و نمیخوام به ناراحتیت دامن بزنم

+به چی دامن بزنیم؟ اصلا چیزی نداریم که بخوایم راجع بهش بحث کنیم

+بهتر شد اینطوری فهمیدم که فقط من ناراحت بودم که ممکن بود به ناراحتیم دامن زده بشه

+زندگی عجیبی داری!موفق باشی...جدا...بای

-این شکافی که بین دیدگاهامون هست غیرقابل باوره. من فقط سعی کردم صادق باشم گرچه یه راستهایی رو نگفتم

+خیلی چیزا غیرقابل باوره... اینکه منو از مرز باریک عشق و نفرت رد کردی

-هر حرفی بزنم الان بدترین برداشت ازش میشه. هر سکوتی حتی. خودت میدونی