بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

موتورسواری دُلا دُلا


+ مسافر میزنید آقا؟
-کجا میری؟

+سر عباس‌آباد
-نه مسیرم نمیخوره
.

.

-سوار شو.. از همون ور میرم

.

-من با موتور مسافر نمیزنم معمولا.. میترسم یک وقت یک چیزی بشه. مسئولیت داره برای آدم

+منم دفعه اولمه موتور سوار میشم مسافر

-جدی میگی؟ موتور سوار نشدی قبلا؟

+چرا .. چرا. سوار شدم مثلا با برادرم. اینطوری مسافر دفعه اوله

-آهااا.. ترسیدم گفتم اگه دفعه اولته همینجا پیادت کنم..
.

.

-الان اگه خدایی نکرده تصادفی چیزی بشه.. زنم میگه این خانومه کی بوده باهات؟ زن دوم داری؟

.

-ببخشید من این رو میگم.. ولی شما موتور هرکسی سوار نشو به نظرم


کلیدِ خواستن

یکی از این روزها کلیدم گم شد ...

جاهای دور سراغش رو گرفتم، اما نبودش

تلاشهای مذبوحانه‌ای کردم که کلید جدید بسازم، اما نشدش

امروز در کمال ناباوری همین نزدیکی کلیدم رو پیدا کردم.. امروز خوبم چون میخوام که خوب باشم

ناهمزمانی‌های مویرگی

Well I stepped into an avalanche,

It covered up my soul [...]

You say you've gone away from me,
but I can feel you when you breathe.

ایکس

گفتی بعد از سه روز، تمامِ نیکوتین از خون خارج می‌شود، تمامِ «تو» چی؟