بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

تف سرپایین

توی چشای من نگا کرد ، تف انداخت روی چادرم و رد شد...


تا خونه سنگینی تفش رو تاب نیووردم و سنگینی اشکام رو

نظرات 4 + ارسال نظر
حامد چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ب.ظ http://gohism.blogsky.com

:(....لعنتی...

رویا پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ب.ظ http://soloo.blogsky.com/

مرسی به من سر زدی

قندیل یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ب.ظ http://halazun

بالاخره فهمیدم چرا رنگ چادر سیاهه....
برا اینکه آینه بشه و سیاهی وجود بعضی هارو فرو کنه تو چشمشون

عاشقتم
یعنی عاشقتم
بهترین نظری بود که می شد گذاشت

فوشی جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ

تو هم مثل ما در تعطیلاتی؟! آه...خدای من!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد