بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

بمب هیدروژنی

برای یک لحظه خورشید...

من پرویز هستم

همانقدری که بیرون شدن از خانه برای پرویز غیرمنتظره بود، به اشتراک گذاشتن ماشین قراضه عزیزم با دیگری برای من غیر منتظره بود. من هم مثل پرویز قبل از این شوک آدم بی آزاری بودم. حالا برای شروع، یکبار مادرم را لای در آسانسور گذاشتم. و فکر شکستن شیشه ماشین یا پنچر کردن آن مدام توی سرم رژه می رود. حتی یکبار به خودم آمدم دیدم دارم  این ایده را توی ذهنم بررسی می کنم که ماشین را گم و گور کنم و بعد مدعی شوم که دزدیده شده.

شاید عملی کردن این ایده ها از من خیلی خیلی بعید به نظر برسد، اما خب منصفانه نگاه کنیم ما راجع به پرویز هم همینطور فکر میکردیم. کارهایی که از پرویز سر زد، ازش خیلی بعید بود. توی نظرات فیلم پرویز خواندم، "همه ما یک پرویز درون داریم". حالا پرویز درون من حسابی به تکاپو افتاده است.

شاید بهتر باشد خانواده را به تماشای فیلم پرویز مهمان کنم تا بیشتر مواظب تصمیماتشان و مواظب خودشان باشند، قبل از آنکه خیلی دیر شود.


نظرات 2 + ارسال نظر
آب جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 05:42 ب.ظ

من زیور پلیکانی هستم معروف به زیور.پ ،اثرات گلو درد و اینها

پلیکانی :دی

زهرا چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:50 ب.ظ

:)))) این خیلی خوبه

:)) فدات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد